چرا در ترجمه کم آورده ایم؟!

به گزارش وبلاگ هیمالیا، محمد ماکویی؛ دایی جان، آقای علی اصغر سعیدی، که از مترجمان خوش نام و خوب کشور بودند، اعتقاد داشتند که ترجمه کاری شاق تر از تالیف است، زیرا کسی که به زبان مادری آشنایی کامل دارد ممکن است بتواند خوب بنویسد، اما اگر او بخواهد وارد وادی ترجمه گردد، حتما باید از زبان مبدا و مقصد، خوب، سر در بیاورد.

چرا در ترجمه کم آورده ایم؟!

جدا از این نکته، باید به این موضوع اشاره نمود که آن هایی که مایل هستند نسب به ترجمه متون تخصصی اهتمام ورزند، باید اشراف کامل بر حوزه ای که کتاب در آن به رشته تحریر در آمده است داشته باشند. (به همین خاطر است که در دانشکده ها زبان تخصصی تدریس می گردد)

برای اینکه مطلب بهتر جا بیفتد، اجازه دهید خاطره ای را در این باب تعریف نمایم: آن هایی که در زمینه آب و فاضلاب کار نموده اند معنی واژه های منهول و آدمرو را خوب می دانند، در حالی که افراد معمولی اجتماع شاید با این لغات چندان آشنا نباشند.منهول یا آدمرو دریچه ای است که بهره برداران شبکه های جمع آوری یا خطوط انتقال فاضلاب به وسیله آن وارد شده و اقدام به تمیز کاری، بازرسی یا تعمیرات لوله ها می نمایند.

در شرکتی کار می کردم که یکی از همکاران، قبلا، در حوزه ای دیگر مشغول فعالیت بود. یکبار که او از نگارنده معنای منهول را پرسید، متاسفانه، فرصت پاسخگویی به من نداده و می گردد سوراخ را بر زبان آورد (کتاب انگلیسی دستش بود). خوب است که آدم بازیگوشی نیستم و به همین دلیل به فوریت توانستم با بیان منهول، آدمرو می گردد و هیچ چیز دیگری نمی گردد! سر و ته جمله نصف و نیمه وی را هم بیاورم!

از شما چه پنهان! این روز ها بیش از هر کاری مشغول ترجمه هستم، اما ماجرای ورود به این وادی هم برای من داستانی دارد؛ در سال های دانشکده، با مطالعه جزوات و کتب فارسی مشکل حسابی داشته و به مرحله خود خنگ انگاری رسیده بودم! دوستی که متوجه مشکل من شده بود، نسخه تو که زبانت خوب است چرا اصل کتاب ها را نمی خوانی؟ را برایم پیچید. (منظور از زبان، انگلیسی بود و خوب بودن را تنها در جهت تاکید بر درک خوب مطالب نگاشته شده به زبان انگلیسی توسط نگارنده مورد استفاده قرار داده بود).

خوشبختانه، نسخه پیچیده شده خیلی زود افاقه نموده و مرا متوجه نمود که بیشتر مشکل عدم درک مطلب من به فرستنده، نه گیرنده، مربوط می شد.

متاسفانه، بسیاری از مترجمانی که از عهده ترجمه بخش یا بخش هایی از یک کتاب علمی بر نیامده بودند، با رها کردن آن یا آن ها، ارتباط قسمت هایی از مطالب کتاب را از هم گسیخته و خواننده را در درک و فهم معنای واژه ها و متون دچار مشکل اساسی ساخته بودند.

در کنار آن ها، انصافا، مترجمانی هم بودند که لغات و عبارات جایگزین را به گونه ای برگزیده بودند که نگارنده را، ناخودآگاه، در فکر نکند همه کتاب ها را خانم همکار ترجمه نموده است فرو می برد! (بعد از خرید دارو به وسیله نسخه شفابخش پیچیده شده به نتایج بالا رسیدم).

کار ترجمه، واقعا، کار سختی است. گاهی اوقات، مترجمی که 400 صفحه از یک کتاب 500 صفحه ای را ترجمه نموده است، با جمله یا پاراگرافی روبرو می گردد که برای درک و فهم آن باید به اندازه کل 400 صفحه قبلی زمان صرف نماید (حاشیه نویسی های مترجمان را حتما جدی بگیرید، زیرا در بسیاری از موارد ارزش و اهمیت آن ها، در درک و فهم مطلب، کمتر از آنچه که متن به حساب می آید، نیست!). با توجه به بازار بد کتاب، این فرد، چه باید بکند؟عطای ترجمه را به لقایش بخشیده و من اینکاره نیستم بگوید؟

جمله یا پاراگراف را، بی توجه به میزان ارزش و اهمیت آن ها، حذف نموده و یک چیز هایی هم نفهمند به جایی بر نمی خورد را در ذهن جای دهد؟

جا هایی را بد، یا افتضاح، ترجمه نموده و نزد خود چنین بیندیشد که خواننده، به احتمال قوی، مشکل را به درک و فهم خود یا مقدماتی که باید قبلا می آموخته است نسبت داده و خویشتن را بوعلی سینایی که مابعد الطبیعه ارسطو را در دست مطالعه دارد، خواهد پنداشت؟

زمانی، اینشتن چنین گفته بود: اگر واقعا از کنه یک مطلب سر در آورده باشید باید بتوانید آن را برای مادرعظیمتان شرح دهید! خوب است اینشتن در میان مترجمان ایرانی حضور ندارد، زیرا در این صورت بخوبی می دید که جدا از عدم توانایی بسیاری از آن ها در شرح مطلب برای مادر عظیم، شماری از ایشان به شدت نگران هستند که نکند روزی، روزگاری در برابر مهران مدیری حاضر شده و مخاطب این که گفتی یعنی چه؟! گردند.

منبع: فرارو

به "چرا در ترجمه کم آورده ایم؟!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا در ترجمه کم آورده ایم؟!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید